گرگ های شهر ما...
در شهر ما گرگهایمان !
نه دستشان آردی است و نه صدایشان را ظریف میکنند !!
یکدفعه به دل نفوذ میکنند و تو را می کشند!!!
تـــکــیــه بـــده...امـــا،بــه شـانــه هـایــى کـه اگــرخـوابــتــ بــرد سـرتــــ رازمـین نـگـذارد
صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
در شهر ما گرگهایمان !
نه دستشان آردی است و نه صدایشان را ظریف میکنند !!
یکدفعه به دل نفوذ میکنند و تو را می کشند!!!
زوزه ی گرگــــ از تنهــاییستــــــ
ولی گرگــــ هــا دستــه جمعــــی زوزه میکشنــــد ..
در دنیــــای گرگــــ ها اعتمـــاد مســاوی ستــــ با مرگـــــ ..
بــا همه بــــاش امـــا تنهـــــــــا ..
می دانی...
چه شب ها در خاطرم بودی
ودیگری در خاطر تو...!
کاش تمام دنیا می دانست
دلتنگی
مرز بین عاشقانه هاست...
بعضی حرفارونمیشه گفت بایدخورد...
ولی
بعضی حرفارو نه میشه گفت نه میشه خورد..
میمونه سردل میشه دلتنگی...
میشه بغض...
میشه سکوت...
میشه همون وقتی ک خودتم نمیدونی چ مرگته..
من یک دخترم
نه یک مانکن فروشگاه,
نه یک وسیله برای جلب توجه,
و نه یک تابلو نقاشی
پیشرفت و بالارفتن را میخواهم اما نه به هر قیمتی
آزادم اما با تفسیری جدابافته...
آزادی من حجاب من است ،
طلا هم آزاد است اما همیشه محفوظ ، طلا را هیچوقت فله نمیفروشند!
آن چه را فله میفروشند که زیادی آزاد باشد .نمونه اش "سبزی خوردن"!
من نه دافم
نه شاخم
نه به چشم تو آسم
نه با هر حیوونے مے لاسم
ولے خاصم
میدونے چرا؟
چون هرکسی رو نخواستم...
دخـترـے نبـاش که به مــردها احتــیاج داشتــه باشی
دختـــــــرـی باش که مـــرد ها بهت احتــــیاج دارن
وَقتی خواستم یک عَکــس اَز چهره ے لطیفَمـ بگیرم عَکآس کــہ گـُفت :بگو سـیـب ؛ مَن یآدِ حِمآقَتــــ حَـ ـوآ اُفتَادم، وَ پـُوزخَندی زَدَمـ ...! اگر دلـــ ــت هــوسِ آن درختِسیــــ ـب را نمــــی کرد
حیف...
چقدر تاوان ??ــوردن یک سیب را بدهیم؟
ضعیف اون مردیه که نمـــی تونه یک سآعت چشم و دلش رو نگه دآره
خودِت بآش
تَمآم جهآن ، مَحو تو میشَوند
خودَت بآش
کُپی 150 تومآنهــــــــ...